نماز خوندن مامانی نی نی آ

گل پسرا

عصری بچه هارو گذاشتم پیش مامانی نی نی آ که با بابای نی نی آ بریم کفش بخریم .

وقتی برگشتم طبق معمول منتظر شنیدن شلوغیهای نی نی آ از زبون مامانیشون بودم .

مامانی شروع کرد :

وضو گرفتم نماز بخونم .

( مامانم به علت پا درد روی صندلی می شینه و نماز می خونه )

میز و گذاشتم جلوم و شروع کردم . همینکه گفتم الله اکبر . بچه ها که داشتن نگام می کردن دست بکار شدن .

مهدی : مهیار بردار .

دوتایی میز و از جلوم برداشتن بردن اونور .

هی با ایما و اشاره بهشون فهموندم میز و بیارن . خلاصه به هر مصیبتی بود نمازمو خوندم .

خاستم دومی رو بخونم ، دیدم نمیشه . رفتم نشستم رو مبل و میز بزرگ و کشیدم جلوم که نتونن تکونش بدن .

نمازمو شروع کردم . مهیار نشست کنارم . بلند شدم رکوع کنم مهیار پرید نشست پشت سرم . خاستم بشینم وروجک پاهاشو تکیه داد به پشتم و به مبل فشار داد . مبل رفت عقب . منم که داشتم می نشستم خوردم زمین .

نخاستم نمازمو قطع کنم . بلند شدم ادامه بدم ، چادرمو گرفت کشید .

من :

 



نظرات شما عزیزان:

zahra
ساعت15:31---26 تير 1391


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط مامان نی نی آ| |
 دانلود آهنگ - قیمت خودرو - قالب وبلاگ